سفارش تبلیغ
صبا ویژن























انقلاب فرانسه

ماه مه 1789

 حال و روز فرانسه خراب است. در واقع، کشور کاملاً ورشکسته است. در نتیجه، شاه لویی شانزدهم روحانیون، اشراف و عوام ( یعنی اقشار سه گانه) را به گردهمایی دعوت کرده تا برای مشکلات راه حلی بیابند. اما قشر سوم، یعنی مردم عادی، خواهان در دست گرفتن قدرت هستند و بخشی از قشر اول، یعنی روحانیون نیز به آن ها پیوسته اند.

18 ژوئن 1789

حالا مردم عادی خود را « مجلس ملی» می نامند. شاه که بسیار از این بابت ناراضی است، دستور داده که جلوی ورود آن ها را به تالار اجتماعات بگیرند. اما مجلس ملی به آن تالار احتیاج ندارد. آن ها در عوض جلسات خود را در یک زمین تنیس سر پوشیده برگزار می کنند. آن ها می گویند: «ما آن قدر این جا می مانیم تا تغییرات مورد نظرمان انجام شود.» آن ها کم کم دارند از کوره در می روند.

14 ژوئیه ی 1789

امروز زاد روز من است؛ یعنی روزی که من، یعنی انقلاب فرانسه متولد شدم. دروان بارداری مادرم، یعنی کشور فرانسه، حدود یک هزار سال طول کشید. ولی عاقبت امروز به دنیا آمدم. در ابتدای این روز، اهالی پاریس برای به دست آوردن اسلحه به سمت هتل "وزنوالید" به راه افتادند سربازان ارتش شاه به فرماندهی "بارون دو بنزول"رو در روی جمعیت ایستادند.بنزول فرمان حمله داد.سرباز ها نیز نه تنها از دستور او سر پیچی کردند بلکه به مردم ملحق شدند

 همگی به سوی زندان سلطنتی، یعنی همان زندان باستیل حرکت کردند تا اسلحه و مهمات بیشتری به دست بیاورند. نگهبانان باستیل سعی کردند از زندان دفاع کنند. حدود صد نفر از مردم در اثر تیر اندازی نگهبانان کشته شدند، اما جماعت در نهایت موفق شدند در زندان را بشکنند، وارد آن جا شوند و زندانیان را آزاد کنند... یعنی هر هفت نفر آن ها را. به این ترتیب بود که انقلاب فرانسه متولد شد.

اوت 1789

مردم پاریس خوشحال هستند که این برای خودش تازگی دارد. پادشاه با اصلاحات موافقت کرده، که این هم تازگی دارد. اما در بقیه ی خاک فرانسه مردم خوش حال نیستند ،چون نه شغل دارند و نه غذا.این یکی دیگر هیچ تازگی ندارد.

اکتبر 1789

در پنجم اکتبر ،حدود ساعت نه ،انبوه زنان کارگر و خشمگین پاریسی از بخش‌های فقیرنشین جلوی شهرداری گرد آمده و تقاضای نان کردند. آن‌ها به داخل ساختمان هجوم آورده و نگهبانان را خلع سلاح کردند و به جمع آوری اسلحه پرداختند. وقتی به آن‌ها گفته شد کمون نمی تواند به آن‌ها کمک کند، عازم ورسای شدند، در حالی که تعدادی از مردان به نشانه همدردی با آنان همراه شده بودند.جمعیت در حدود ساعت 5:30 به ورسای و تالار مجلس رسیدند. آنان شاه و اعضای خانواده سلطنتی را مجبور کردند ، به پاریس بیاید. شاه با پشتیبانی گارد ملی، به کاخ تویلری در مرکز پاریس آمد. جایی که یک قرن کسی در آن ساکن نبود.

یکی از محافظان شاه سعی کرد جلوی آن ها را بگیرد، ولی مردم او را به ضرب سر نیزه کشتند. سپس جسدش را به محوطه ی کاخ کشاندند و در ان جا مردمی که یک کلاه مخروطی به سر داشت، سر نگهبان را با تیر از از بدن جدا کرد. ان گاه سر بریده را به نوک نیزه ای زد، آن را مثل پرچم بالا گرفت وهمراه با آن، پیشاپیش مردم به پاریس بازگشت

14 ژوئیه ی 1790

تولد یک سالگی ام مبارک! اهالی پاریس اولین زاد روزم را جشن گرفته اند. شاه و ملکه را هم به جشن تولدم دعوت کرده اند ومردم برایشان هورا می کشند. مثل این که قرار است من انقلاب آرام و صلح آمیزی باشم...


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21ساعت 10:26 عصر توسط نظرات ( ) |


Design By : Pichak